Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «وانا»
2024-04-28@05:53:04 GMT

دلنوشته ربیعی از روزگار جبهه و جنگ

تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۲۳۸۴۹۳

دلنوشته ربیعی از روزگار جبهه و جنگ

به گزارش وانانیوز، 

علی ربیعی، سخنگوی دولت به مناسبت هفته دفاع مقدس در صفحه خود در اینستاگرام، نوشت: 

هفته دفاع مقدس، دو روایت از نوعی دیگر

روایت اول: #عاشقی لب مرز

معمولا در هفته #دفاع_مقدس یاد روزهایی که خاطرات آنها تا عمر داری بر زندگی‌ات سایه می‌افکنند و یاد دوستانی که همیشه در جان، قلب و ذهن جای دارند، در خاطرات مرور می‌شوند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با اینکه فقط سه دهه از آن ایام می‌گذرد، گویی به‌درازای تاریخ از آنها فاصله گرفته‌ایم و برخی حوادث آن دوران برای بعضی‌ها به افسانه می‌ماند. نوجوانانی که برای حضور در جبهه شناسنامه را تغییر می‌دادند، پیرزنانی که همه دارایی‌شان را به جبهه می‌فرستادند، کارگرانی که هفت سال حقوق آنها افزایش نیافت اما سال‌ها در جبهه‌ها حاضر می‌شدند.

نمی‌دانم چه شد که در این ایام از میان همه آدم‌هایی که آن روزها درکشان کرده بودم، یاد شهید علیرضا هاشمی، بچه یکی از روستاهای قائمشهر افتادم و یاد او بهانه نوشتن این یادداشت شد.

در منطقه 11، من و علیرضا رشیدیان (رییس سازمان فعلی حج و زیارت) از سمت مریوان به سمت بانه، از مسیر شیلر به سمت حاج عبدل و هرمیدول حرکت کردیم. نزدیک ظهر بود گفتیم زودتر برویم که به غروب و کمین‌های ضدانقلاب نخوریم. علیرضا گفت از کجا مطمئنی به آن طرف می‌رسیم؟ بهتر است نماز واجبمان را بخوانیم که واجب بر ذمه ما نماند. آن‌روز با هم به بانه رسیدیم، شهید هاشمی یکی از بچه‌های اطلاعات سپاه بانه من را به کناری کشید و گفت: «کار خصوصی با تو دارم!» من به خیال اینکه او قصد ترخیص از منطقه را دارد، سر به سرش گذاشته و گفتم از ترخیص خبری نیست. گفت من قصد ماندن دارم، ماندن از نوعی دیگر، جلوی جمع نمی‌خواهم صحبت کنم. با او به محوطه باز رفتم، حس عجیبی در او می‌دیدم؛ سرشار از شرم بود و با سری رو به پایین، گفت: «برادر علی، من #عاشق شدم»؛ با خنده گفتم مبارک است، باید چکار کنم؟ گفت: «باید کمکم کنی»، گفتم کمک مالی می‌خواهی؟ گفت: نه. گفتم: پس چه؟ گفت: من عاشق دختر ماموستا... (نام ماموستا را فراموش کرده‌ام) شده‌ام که امام جماعت یکی از مساجد شهر است. چند بار او را دیده‌ام و دلم پیش اوست؛ اما هم پدر دختر و هم والدین خودم مخالف هستند و می‌ترسم حفاظت اطلاعات نیز مانع شود. من او را می‌خواهم؛ حساسیت‌های فرهنگی و مذهبی مانع بزرگی برایش ایجاد کرده بود، با او در سنندج قرار گذاشتم، با تماس‌ها و گفت‌وگوهای مکرر، حفاظت را متقاعد کردم؛ من و علیرضا رشیدیان با واسطه و مستقیم با خانواده هر دو طرف گفت‌وگو کردیم و بالاخره زمینه‌های وصال حاصل شد. 

درست حدود یک ماه بعد بود که از مسئول اطلاعات بانه شنیدم، بالاخره پدر و مادر هاشمی برای انجام مراسم عقد به بانه آمده‌اند؛ فامیل های محدود هاشمی و اقوام عروس در خانه کوچک دختر، گرد هم آمده بودند.

داماد، شناسنامه‌اش را در پایگاه سپاه جا گذاشته بود؛ او عجولانه سوار موتور شد تا شناسنامه را به مراسم عقد برساند، حتما در دلش غوغایی به پا بود، در فکر اینکه بالاخره پس از یک سال، محرم دل خود را در کنارش خواهد دید. نمی‌دانم به چه چیزهایی فکر می‌کرد؛ اما آغوش‌ِ شهادت در مسیرش کمین کرده بود، تروریست‌های کومله او را در میانه راه به رگبار بستند. مادر شهید به‌همراه عروسش به شمال برگشت. بعدها شنیدم که این نوعروس در یکی از روستاهای قائمشهر سکنی گزید و ادامه تحصیل داد. آنچه گفته شد داستان و روایتی بود از شهادت و عاشقی، از کنارهم‌بودن شیعه و سنی، از پاکی و حیا، از مقاومت در مقابل ناپاکی و ترور، تجاوز و ناجوانمردی؛ ائتلاف شوم همه قدرت‌های بزرگ علیه ملت ایران. نمی‌دانم چرا آن روزها با وجود آنکه نداری بود، ترور بود، سختی بود، زندگی پررنج و خانه‌به‌دوشی بود؛ اما چشم‌های‌مان از #امید به آینده می‌درخشید. ‌ای ‌کاش کاری کنیم که روزهای عاشقی‌مان ادامه داشته باشد.

روایت دوم: شهیدان بی چشم انتظار 

هفته دفاع مقدس، هفته #یادها و یادگارهاست. یاد روزهای خوب، آن وقتها که با همه سختی ها، نداشته ها و از دست دادن ها روزگاری خوب و پرامید بود، روح ها سرشار بودند و امیدها پرنوید.

امسال این یادها، برایم جهتی دیگر گرفت. بی اختیار یاد شهدای بی‌چشم انتظار افتادم. بچه های بهزیستی را می گویم. همان هایی که در لحظات آخر، خانواده ای نداشتند که برایشان پیامی بفرستند و یا وصیتی برای آنها داشته باشند. وقتی تعدادی از وصایایشان را خواندم احساس کردم برای همه مردم ایران وصیت کردند گویی همه #ایران را پدر و مادر خود می دانستند. شهدایی که هنوز هم گرد غربت مزارشان را کسی نمی شوید و اشکی به یادشان ریخته نمی شود.

* این نوشته برگرفته از چند یادداشت پیشین من است.

 

 

منبع: وانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت vananews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «وانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۳۸۴۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طرح «نور» است یا «زور»؛ روحانیون برای جنگ با که لباس نظامی پوشیده‌اند؟

اگر طرح، طرح نور است و برگرفته از آیه سورۀ نور که قاعدتا باید از نماد نور استفاده شود و اگر «نور» نیست و «زور» است دیگر چرا از قرآن و نور مایه می گذارند؟

آنگونه که عصرایران روایت کرده، تصاویر منتشره از تجمع طلاب و روحانیون در قم در حمایت از برخوردهای انتظامی در مقولۀ حجاب از این منظر مورد توجه قرار گرفته که روحانیون حاضر لباس نظامی پوشیده‌اند. به این بهانه چند نکته را می‌توان طرح کرد:

۱. سابقه داشته که افرادی کفن بپوشند یا روحانیون بلندمرتبه در جبهه لباس نظامی بر تن کنند و مشهورترین تصاویر مورد اخیر مربوط به دهه ۶۰ و حضور آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع و بعد رییس این شورا به اقتضای ریاست جمهوری و مرحوم هاشمی رفسنجانی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا در جبهه‌هاست اما این شکل سابقه ندارد. خاصه این‌که به جای عبا لباس نظامی پوشیده‌اند. به عنوان رزمنده البته پیشینه داشته اما به منظور تأکید بر تلفیق رزمندگی و تبلیغ بوده یا سلاح و صلاح با هم. در این فقره اما آن حس منتقل نمی‌شود. همچنین می‌دانیم پوشیدن لباس نظامی نیاز به اجازه و هماهنگی دارد. در جبهه حاوی پیام ایثار و از جان گذشتگی بود و اینجا وجه زور و اجبار آن می چربد.

۲. لباس نظامی یعنی آمادۀ جنگ‌ایم. اما جنگ با که؟ با زنان و و دختران این سرزمین که به هر دلیل پوشش و سبک زندگی دیگری دارند و الزاما انگیزه سیاسی هم ندارند؟ آن هم در حالی که شخص سردار رادان فرمانده کل نیروی انتظامی به صراحت گفته است این طرح جنبه امنیتی و نظامی ندارد و بیشتر فرهنگی است و حتی مایل نیست صرفا انتظامی معرفی شود؟ از این منظر نقض غرض نیست؟

۳. اگر طرح، طرح نور است و برگرفته از آیه سورۀ نور که قاعدتا باید از نماد نور استفاده شود و اگر «نور» نیست و «زور» است دیگر چرا از قرآن و نور مایه می گذارند؟

۴. اگر منظور روحانیون محترم این است که از نیروهای پلیس حمایت می‌کنند چرا لباس کامل آنها را نپوشیده‌اند؟ آیا تصور نمی‌کنند تلفیق لباس نظامی با عمامه در تاریخ شیعه سابقه نداشته باشد؟ حتی شهید محراب آیت‌الله اشرافی اصفهانی با آن سن و سال وقتی در جبهه جنگ با صدام حسین لباس سپاه پوشید کامل پوشید از کلاه استفاده کرد نه عمامه.

۵. هر صنفی باید با زبان خود آن و در مواردی با لباس خاص خود آن شناخته شود. این که طلاب که غالبا به خدمت سربازی نرفته اند یا نمی روند لباس نظامی بپوشند آن هم نه برای مقابله با اسراییل که در حمایت از برخورد با زنان و دخترانی که پوشش مطلوب آنان را رعایت نمی‌کنند چه تصویری از آنان در ذهن شماری از مردم خاصه زنان و دختران مورد نظر در این «جنگ»! ترسیم می‌کند؟

۶. این نکته البته قابل درک است که بعد از آن که جمعیت قابل توجهی در حمایت از طرح نور در تهران گرد نیامد چون بسیاری از خانم‌های چادری مثل سابق مایل نیستند در حمایت از برخوردهای پلیسی تجمع کنند جای دیگر این تجمع را شکل دادند و نه با محوریت خانم ها بلکه با روحانیون لباس نظامی پوشیده که طبعا وجه صنفی و طبقه ای‌ دارد و قاعدتا در موضوع مرتبط با زنان اگر خانم‌ها حمایت کنند موثرتر است تا مردان آن هم با تلفیق لباس نظامی و روحانیت.

۷. برداشت نویسنده این است که طرح جاری تنها برای آن است که تلقی مخالفت علنی با حکومت درنگیرد و در این حد رعایت کنند کفایت می کند تا جایی که به لطیفه گفته می شود اگر می توانستند عکس مهسای طفلک را به عنوان حجاب کنونی مقبول منتشر می‌کردند به همین خاطر فرماندهی کل نیروهای انتظامی اصرار دارد موضوع نظامی و انتظامی و پلیسی نیست و فرهنگی است و آن وقت وسط این معرکه طلاب آمده‌اند و لباس نظامی پوشیده‌اند!

دیگر خبرها

  • حمله خرس خرابکار به کندو‌های زنبورداران در بانه (فیلم)
  • طرح «نور» است یا «زور»؛ روحانیون برای جنگ با که لباس نظامی پوشیده‌اند؟
  • واکاوی بازی ذوب‌آهن و تراکتور/ بازنده سربلند
  • جنگ فرهنگی تنها عرصه‌ای که دشمن به آن امید بسته است
  • روزگار متفاوت زنان اراکی
  • (ویدئو) حمله خرس خرابکار به کندوهای زنبورداران در بانه
  • ربیعی: قسمت بود ببازیم و هوادار تراکتور خوشحال شود
  • ذوب آهن یک بازی تماشایی ارائه کرد
  • ربیعی به درخشش این ستاره دلخوش کرده است!
  • از دلنوشته غم‌انگیز آقای پژوهشگر تا قصه یک پل موسیقایی در روسیه!