دلنوشته دختر امام موسی صدر؛ پدر! شما رفتید و «مادر» را با خود بردید
تاریخ انتشار: ۹ مهر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۲۵۹۳۸۱
از دکتر برای مادر وقت گرفته بودم
آخه مدتیست که فشارشان بالا و پایین میشد
آمدم بیدارشان کنم
اما غرق خواب بودند. خوابشان هیچ وقت سنگین نبود.
چشم باز کردند و گفتند بگذار بخوابم مادر… کاش بیدارم نکرده بودی… با بابات بودم… چه خواب خوبی بود… خیلی وقت بود که خوابشان را ندیده بودم
گفتم: انشاءالله خیر است مادر جان.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به او گفتم:
مادر برای من داستان های زیادی تعریف میکردند،
میگفتند که در همهٔ مراحل زندگی با شما
هیچ وقت احساس تنهایی نکردند.
آخر شما نمیگذاشتید که احساس تنهایی کنند.
هیچ وقت
اما آنچه مرا به نوشتن وادار کرد چیزهایی بود که آن روز تعریف کردند
***
۳۲ سال است احساس تنهائی می کنم
الان کجاست؟ چکار میکند؟ لباسش کم نیست؟ فشارش چطوره؟…..
من لباسش را تهیه میکردم، میگشتم تا نرم وخنک باشد…
از هرجا که بودند، برایم نامه مینوشتند،
ولی این سفر فرق داشت…
این دفعه نامه ننوشتند، به من خبر از اوضاع واحوالشان ندادند، من را در جریان برنامههایشان نگذاشتند.
آخ من ایندفعه احساس تنهائی میکنم مادر، من ۳۲ سال است احساس تنهائی می کنم”
***
پدر جان!
شما رفتید و مادر را با خود بردید
درست است که جسم ایشان با ماست ولی روحشان، همه شان، با شماست.
تا وقتی که قدرت داشتند، سخت و مسئولانه ایستادند
و به مردم صبر کردن و مسئولیت پذیری را آموختند.
هر لحظه چشمهایشان منتظر شماست.
ساکت
هیچ شکایتی نکردند
به هیچ کسی آزاری نرساندند
با آرامش خانه را حفظ کردند
منتظر شما که روزی از در درآئید
و باز هم برایشان مثل همیشه از کارهایتان بگوئید.
بگویید که چرا این دفعه نامه ندادید
چرا این بار اینقدر طول دادید
چرا این دفعه هیچ خبری ندادید
**
آن کسی که آنقدر مواظبش بودید، الان ۳۲ سال است که احساس تنهائی میکند
مادر احساس تنهایی میکند پدر جان!
باز گردید تا شاید مادر به ما برگردد
پدر جان! مادر با ماست ولی با ما نیست؛ دقیقاً مثل شما که با ما هستید و با ما نیستید!
دختر شما ملیحه. ژون سال ۲۰۱۰ - تیر ۱۳۸۹
تصویری قدیمی از بانو پروین خلیلی، همسر امام موسی صدر
/6262
کد خبر 1559916منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: امام موسی صدر نخبگان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۲۵۹۳۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه امام خمینی در خارج از کشور چه شغلی دارد؟
خانم معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصههای رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود، اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»